کد مطلب:259398 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

در راه زیارت
مرحوم آیت الله شاهرودی حدود دویست و شصت بار از نجف به كربلا پیاده رفتند، حتی در سن نود سالگی هم این طور زیارت كردن را ترك نكردند و در چند سال آخرعمر شریفشان با ماشین می رفتند.

در یكی از سفرها جناب آقای حاج شیخ محمد ابراهیم جناتی تاشی شاهرودی كه تقریرات حج مرحوم سید را نوشته است و حاج آقا سید علی شاهرودی با آیت الله شاهرودی به زیارت می رفتند، در بین راه مرحوم آقا از ماشین پیاده می شدند و زوارهای پیاده را تشویق می كردند و آن عشایر عرب را كه از زوارها با چای، ناهار، شام، شیرینی و میوه پذیرائی می كردند مورد لطف قرار می دادند.

در بین راه آقای جناتی اظهار داشت كه ما هم یك چایی پیش این ها بخوریم.

آقای شاهرودی گفتند: چایی پیش از پیر زن است می خوریم.



[ صفحه 229]



ما حركت نمودیم تا آن كه به دو فرسخی كربلا رسیدیم، در سمت راست جاده دیدیم یك پیرزنی با عشق و علاقه یك عدد كتری سیاه و یك قوری بست خورده و دو عدد استكان خاك آلوده داشت كه خدا شاهد است هیچ گدایی حاضر نمی شد در آنها چای بخورد و این كتری را روی آتشی كه از پهن خشك شده گاو درست كرده بود، گذاشته و منتظر مهمان است كه همان زوارهای امام حسین علیه السلام باشند.

آقای شاهرودی به آقای جناتی فرمودند كه محل خوردن چایی این جا است، نزد این پیرزن باید چایی خورد.

آقا سید علی می گوید: هر سه از ماشین پیاده شدیم و روی خاك ها نزد پیرزن كه چشم هایش ضعیف شده بود نشستیم، پیرزن به زحمت نگاه كرد، دید سه نفر عمامه به سر هستند كه از چایی جوشیده او دارند می خورند، از راننده در حالی كه گریه می كرد پرسید: این آقای بزرگوار كیست؟

راننده كه ابویاس نام داشت گفت: این سید عالم به نام سید محمود شاهرودی است.

پیرزن گفت: یا مولای! معذورم بدارید كه در راه جدت امام حسین علیه السلام بیش از این قدرت نداشتم و همین است كه از دستم برآمده. ای سید من! به حضرت زهرا سلام الله علیها عرض كن كه مرا به كنیزی قبول كند.

آن گاه به روی خاك افتاده، زار زار گریه می كرد به طوری كه همه ما به گریه درآمدیم و مرحوم آقای شاهرودی محاسنش از اشك تر شده بود.

پس از خوردن چای به طرف كربلا حركت كردیم، آیت الله شاهرودی غالبا اول به حرم مطهر حضرت عباس علیه السلام و بعدا به حرم مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف می شدند و می فرمودند: كه اول باید خدمت وزیر و سفیر رسید بعدا باید خدمت مولا رفت.

و هر وقت كه در صحن مطهر حضرت عباس علیه السلام مشرف می شدند آن شعر معروف را این گونه می خواندند:



به ذره گر نظر شبل بوتراب كند

به آسمان رود و كار آفتاب كند



در یكی از ایام زیارتی حسب معمول كه معظم له قصد زیارت كربلا را داشتند



[ صفحه 230]



رفقای زیاد و جمعی از زوارهای ایرانی در خدمت ایشان بودند و طبق روال پیاده حركت كردند، حدود سه فرسخ به كربلا مانده، شب فرا رسید و وارد مهمان سرای مرحوم حاج عبدالواحد - كه یكی از شیوخ عرب و رئیس قبیله بود - شدند. پس از صرف شام یكی از زوارها به نام آقای حاج محمود فرازنده شیشه بر - كه در چهار راه حسن آباد تهران مغازه داشت - كنار مرحوم آقای حاج شیخ محمد تقی فاضل اخ الزوجه ی ایشان آمد و پیشنهاد كرد كه چون امشب شب جمعه و وقت زیارت مخصوصه است، اگر بشود قافله به كربلا حركت كند كه درك زیارت شب جمعه بشود، خیلی خوب است.

مرحوم فاضل و حاج محمود فرازنده كنار آقا سید علی شاهرودی - كه سرپرست قافله بود - آمدند مطلب را به ایشان گفتند.

آقا سید علی گفت: شب است و تاریك و راه خراب است و زمین ها زراعتی می باشد، راه را گم می كنیم، آن وقت نه استراحت كردیم و نه به زیارت نایل می شویم.

این دو نفر چون مأیوس شدند و به خدمت مرحوم آیت الله شاهرودی رفتند كه ایشان امر به حركت قافله كنند.

آن مرحوم آقا سید را احضار و فرمود: امید حاج محمود فرازنده را ناامید نكنید.

آقا سید علی گفت: آقا! شب است و حركت مشكل.

مرحوم آقا فرمودند: باشد ان شاء الله تعالی به راحتی خواهیم رفت.

آقا سید علی گفت: اطاعت می شود.

پس از آن آقا سید علی به جناب شیخ عبدالواحد - كه رئیس عشیره آل علیا بنی حسن كه یكی از چهار عشیره بزرگ در عراق است - گفت: دو نفر مرد مسلح و یك چراغ تا فلان مكان كه راه خوب می شود می خواهم، خود شیخ با یك نفر دیگر مسلح شده، پاها را برهنه قطار فشنگ و تفنگ را حمایل كرده و عبای زرد رنگ - كه معمولا سارقین جهت مخفی بودن از دیده شدن می پوشند - به دوش انداخت و قافله حركت نمود، حاج سید علی چراغ را بالای سر خود گرفته و روی یك دیوار كوتاه گلی جلو جلو می رفت و دیگران پشت سرش می آمدند تا تقریبا یك فرسخ به



[ صفحه 231]



این كیفیت طی طریق نمودند. روی این دیوار تماما از ته چوب های درخت خرما كه خار دارد و نام آن جرید خرما است پوشیده شده بود، بالأخره این راه صعب العبور را به راحتی آمدند، تا به محلی رسیدند كه راه خوب شده بود.

مرحوم شیخ عبدالواحد گفت: والله! ما كه بیابانی و اهل محل هستیم نمی توانستیم در روز روشن از روی این دیوار كذائی عبور كنیم، چه رسد به شب این فقط كرامت آیت الله شاهرودی بود كه این طور گذشتیم.